آقا مهديار آقا مهديار ، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 24 روز سن داره

ღ♥ღ`*•مهديار فرشته زندگي ما•*´ღ♥ღ

اين روزهاي من و مهديار (27 هفته و 5 روزگي)

عزيز دلم سلام الهي مامان كتي فدات بشه كه اين روزها حسابي دارم خسته ات ميكنم ماماني منو بخش اخه داره بهار ميادقربونت بشم گل بهاري من راستي مهديارم ميدوني تو هم يه گلي كه انشالله تو بهار امسال شكفته ميشي؟ عاشقتم عشق هميشگي ما دلم برات بگه گل من دليل اينكه اين روزها كمي مامان فعال شده اينكه براي عيد بايد خونه تكوني كنيم راستش قرار بود اگه خدا ميخواست خونه بخريم كه نشد و مجبور شديم تو همين خونه خودمون بمونيم واسه همين بابا مهدي تصميم گرفت به مباركي قدم شما يه حالي به سر گوش خونه بده و شروع كرديم به رنگ آميزي و حالا هم منتظريم بيان كاغذ ديواري كنن كه اتاق پسرم خوشگل بشه انشالله راستي مهديارم رفتيم برات تخت و كمد سفارش دادي...
10 دی 1391

بازم ما رو ترسوندي وروجك

  سلام عشق من خوبي فرشته ديشب با يه حركت غير منتظره حسابي ما رو ترسوندي بلا نزديك هاي عصر بود داشتيم فوتبال ميديدم كه چند تا تكون خوردي بعدش ديگه تا ساعت 11 شب هيچ عكس العملي نشون ندادي هر چي من شيريني جات خوردم فايده نداشت دلم هم بدجوري درد گرفته بود خلاصه من و بابا مهدي حسابي ترسيده بوديم هر چقدر هم باهات حرف زديم و قربون صدقه ات رفتيم فايده نداشت كه نداشت تا اينكه تصميم گرفتيم شبونه پاشيم بريم بيمارستان پاسارگاد كه قراره انشالله اونجا به دنيا بياي   خلاصه با كلي دعا و استرس رفتيم اونجا بهمون گفتن بريم بلوك زايمان من كلي ترسيده بودم فكر ميكرديم واقعا تو...
10 دی 1391

خدايا شكرت(من و مهديار و هفته 36)

    الهي و ربي من لي غيرك خداي مهربونم نميدونم چه طوري ميتونم با اين زبون قاصرم ازت تشكر كنم اگه تمام عمرم سرم رو بر سجده شكرت بزارم بازم كمه و اگه تا اخر عمر ذكر شكرالالله رو زبونم باشه بازم نميتونم شكرگذار اين همه مهربوني و نعمتت باشم خداي مهربون من،شكرت،بابت داده و نداده ات شكر بابت داشتن سلامتي،خانواده خوب و مهربون، همسر بي نظير و بابت داشتن فرشته اي به نام مهديار و دوستاي خوبم دوستاي گل و مهربونايي كه بهم لطف داشتين از همتون ممنونم تو اين مدت كه نيومدم آپ بزنم دليلش اين بود كه نميخواستم تو وبلاگ مهديار خبرهاي ناخوشايند بزارم   ماجرا از اونجا شروع شد كه: روز 25 فرورد...
10 دی 1391

من و مهديار و هفته 33

  در اين هفته وزن آقا مهديار كمي بيشتر از 1810 گرم و طول بدن او (از سر تا پاشنه پا) حدود 43.7 سانتي متر مي شود. چروكها و همچنين رنگ سرخ پوست او كمتر شده و در حالي كه اكثر استخوانهاي او در حال سخت شدن هستند جمجمه او هنوز نرم بوده و استخوانهاي جمجمه كاملا به يكديگر نچسبيده اند. اين امر به او كمك مي كند تا راحت تر از مجراي زايمان عبور كرده و به دنيا بيايد.   ا لهي مامان فدات بشه عشق من كه ماشالله هزار ماشالله اين روزها اينقدر شيطون بلا شدي كه خدا ميدونه ديگه از دست تو نه شب دارم نه روز به من رحم كن مامان   عاشقتم شيطونكم الهي مامان كتي قربونت بشه عمر من مهديارم ديگه كم كم داري مياي به س...
10 دی 1391

مهديار و هفته 34

    وزن آقا مهديار به 2155 گرم رسيده است و اندازه بدن او هم حدود 45.5 سانتي متر شده است. لايه هاي چربي كه براي تنظيم دماي بدن او بعد از تولد مورد نياز است در حال كامل شدن هستند كه در نتيجه بدن آقا مهديار حالت گردتري به خود گرفته است. سيستم عصبي مركزي او در حال تكميل شدن است و اكنون ريه هاي او كاملا رشد كرده اند. اگر از احتمال بروز زايمان زودرس نگران هستيد بايد بدانيد كه تقريبا 99% از كودكاني كه به اين مرحله از رشد مي رسند در خارج از رحم نيز قادر به ادامه حيات خواهند بود و بسياري از آنها به عوارض درازمدت ناشي از زايمان زودرس مبتلا نخواهند شد.   عاشقتمممممممممممممم 2155 گرمي من ...
10 دی 1391

بازم اومد بهار شاد و خندون******با سوسن و با سنبل و با ریحون

  بازم اومد بهار شاد و خندون با سوسن و با سنبل و با ریحون باز عمو نوروز برامون آورده سبزه وگل به جای برف و بارون چلچله از سفر رسیده خوشحال نگاه کنید لونه زده تو ایوون غنچه ی گل به روی ما می خنده مرغ چمن پر ميزنه ميخونه نوروز اومد دوباره فصل گل و بهاره نوروز اومد دوباره فصل گل و بهاره رو شاخه ها شبنم دونه دونه از شادی و صفا دارن نشونه ببین چقدر دیدنی و قشنگه لکه ی ابری که تو آسمونه چلچله از سفر رسیده خوشحال نگاه کنید لونه زده تو ایوون غنچه ی گل به روی ما می خنده مرغ چمن پر ميزنه ميخونه نوروز اومد دوباره فصل گل و بهاره نوروز اومد دوباره فصل گل و بهاره با...
10 دی 1391

خانواده من مثل گندمند

    خانواده من مثل گندمند ، يعني يه دنيا بركت و نعمت ، نبودنشان قحطي و گرسنگي و من چه خوشبختم كه زردي خوشه هاي گندم در اطرافم موج ميزند. عشقم مهدي جوجو همه زندگيم بابا جونم مامان گلم سارا مهربونم ثريا نفسم زي زي يكي يه دونه ام ناز دونه ام   ...
10 دی 1391

دومين عكس جوجو

  سلام هستي من تمام وجودم دارو ندارم دوستت دارم گلم دو روز پيش رفته بودم سونو گرافي تا براي مرتبه دوم روي ماه تو رو ببينم واي جوجو نميدوني چكار ميكردي هر چي خانم دكتر تلاش كرد تكون بخوري حركت نميكردي من كلي خنديدم و به خانم دكتر گفتم جوجو مثل مامانش لجبازه خلاصه خانم دكتر به من گفت برم يه سانديس شيرين بخورم و بيام تا دوباره تو رو ببينه شايد برگردي سمت ما آخه پشتت رو به ما كرده بودي شيطونك بعد از خوردن سانديس دوباره خانم دكتر تو رو توي مانيتور نشونم داد كه برگشته بودي به پهلو و من تونستم روي ماه گلم رو ببينم واي قربون تو بشم من واي جوجو ماشاالله چه نازبودي عشق مادر شيطون يه چند باري هم بالا پايين پريدي و دلبري كردي از مام...
9 دی 1391